جدول جو
جدول جو

معنی گداز آن - جستجوی لغت در جدول جو

گداز آن
در حال گداختن، سوزان، سوزاننده، برای مثال فرو گفت با او سخن های تیز/ گداز آن تر از آتش رستخیز (نظامی۵ - ۹۲۰)
تصویری از گداز آن
تصویر گداز آن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گراز آن
تصویر گراز آن
خرامان، برای مثال گراز آن گراز آن نه آ گاه از این / که بیژن نهاده ست بر بور زین (فردوسی - ۳/۳۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدازیدن
تصویر گدازیدن
گداختن، فلز یا چیز دیگر را به قوۀ حرارت ذوب کردن، آب شدن یا واشدن جسم جامد در اثر حرارت، گدازیدن، پزاختن
فرهنگ فارسی عمید
گداختن ذوب شدن: زهیبت کوه چون گل میگدازید زبرف ارزیز بر دل میگدازید. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاز آن
تصویر تاز آن
تاز آندن، در حال تاختن، تاخت کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناز آن
تصویر ناز آن
ناز کننده، نازکنان، در حال ناز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاز آن
تصویر یاز آن
خواهان، قصد کننده، آهنگ کننده، رشد کننده، خرامنده، طولانی، دراز، بلند، برای مثال قدت باد یاز آن چو سرو سهی / رخت باد خرم چو برگ سمن (بهار - ۴۰۷)، درحال خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
ذوب شونده ذائب در حال ذوب شدن: از آن شکر لبانست این که دایم گدازانم چو اندر آب شکر. (دقیقی)، سوزان سوزنده سوزاننده: فرو گفت با او سخنهای تیز گدازنتر از آتش رستخیز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن
تصویر از آن
متعلق به
فرهنگ واژه فارسی سره
از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه، از آن جهت بدان سبب: از آن گریستم که... . (بیهقی)، از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت) (سمک عیار)، از آن جمله از جمله: و وی (ما الشعیر) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه) (نوروز نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن
تصویر از آن
آن، برای، متعلّق به
فرهنگ فارسی عمید